چرا در غرب ترس عامل گرایش به دین معرفی می شه؟

امروز میخوام یه مقدارمتفاوت با گذشته بنویسم.دین مقوله ایه که هرکس با توجه به نفس خودش با اون برخورد می کنه .

در پاسخ به این سوال اول باید چند نکته توضیح داده بشه :
 دین در منظر غرب همون افعییه که سالها بعنوان ابزار توسط ارباب کلیسا بهشون تحمیل شده بود
فضایی آکنده از وحشت و ترس واضطراب ،اونها وقتی در مورد دین مینویسن یا صحبت می کنن تصور شما از حرفهای ایشون بیشتر به یه اژدها شبیهه و یا یه شوالیه ترسناک تا دین ،حال اونکه دین مسیحیت اینی نیست که الان در غرب در جریانه و حتی اونی هم نبود که قبل از رنسانس در جریان بود .مسیحیت در حقیقت دینی بود که توسط افرادی سود جو تحریف شد و به عنوان ابزاری برای اعمال قدرت ارباب کلیسادر اومد .

اما چرا ؟شما نگاهی به انجیل اونها بندازید این اون کتاب آسمانی مسیح علیه السلام نیست. این کتاب یک (همونطور که خود مسیحیها هم قبول دارن ) سرگذشته از اتفاقات و حوادث پیرامون حضرت مسیح علیه السلام که توسط حوارین و شاگردان آنها نوشته شده.
خوب البته اگر همین هم درست اجرا می شد شاید اصلا الان مارتین لوتری وجود نداشت ویا دیگه حضرات جامعه شناس و روان شناس(که البته روان شناس لفظ درستی نیست طبیعت شناس درست تره)الان دین رو اینجوری مورد خطاب قرار نمی دادن .
به هر حال اونچه که جامعه شناسها تحت عنوان دین به گردونه خودشون راه نمی دن وجامعه شناسی دینی رو رد می کنن و یا با الفاظ کذایی اون رو تعریف میکنن بیشتر سنت حاکم بر غرب تا زمان رنسانس و حتی گاهی بعد از اونه تا دین که صد البته و متاسفانه جامعه شناس های مقلد شرقی هم از این حیث با اونا همخوانی دارن .

منتظر نظرات قشنگتون هستم

                                                                                                          همین

یا حق